ریحانهریحانه، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

ریحانه و یگانه دخترای مامان

روز دختر

مادر بزرگ میگفت : پسر ، فقط داشتنش خوبه ولی هیچ فایده ای که نداره هیچ ، فقط دردسر و ضرره ! روز دختر رو نباید به دخترها تبریک گفت ، روز دختر رو باید به مادر ، به پدر و به برادر تبریک گفت . دختر یعنی برکت، دختر یعنی بهشت برای مادر ، دختر یعنی غمخوار برای برادر ، دختر یعنی پرستار قلب و جان پدر . مردی که امروز  هفت پسر داره و یک دختر ، همون مردیه که فردا یک دختر داره و یک داماد بهتر از هفت پسر ! پس زنده باد دختر . روز دختر مبارک ببین دختر چه نعمت بزرگیه که خدا  به پیغمبرش دختری عطا کرد و اونو غمخوار پیغمبرش قرار داده ، روز دختر مبارک دختر از کودکی مادر و پرستار عروسکهاشه ، در جوانی مادر و پرستار...
6 شهريور 1393

تولد یگانه

دو روز پیش تولد یگانه بود.یک تولد کوچیک چهار نفری خودمون گرفتیم.براش تزیین هم کردیم.کیک گرفتیم و خیلی خودمونی جشن گرفتیم.چون تولد هر دو تا دخترا تقریبا نزدیک هم شده میخوام تولدشون رو با هم بگیرم.یک سال در سالروز تولد یگانه یک سال درسالروز تولد ریحانه.به همین دلیل انشاالله در 21 شهریور(سالروزتولد ریحانه) یک جشن مفصل براشون میگیریم. دیگه نمیتونم نوشتن رو ادامه بدم چون یگانه تو بغلم نشسته و نمیذاره راحت تایپ کنم.فکر کنم خوابش میاد و از اینکه من دو ساعتی میشه پای کامپیتر نشستم کلافه شده.البته این دو ساعت هم وبلاگشون رو با اعمال شاقه به روز کردم.خدا میدونه دوباره کی بیام تو وبلاگشون و...
12 مرداد 1393

عکس

    بچه ها و بابا حسن-روستای ویلایی بیله درق(ویلا دره)-سرعین هوا خنک بود. ...
12 مرداد 1393

تابستان93-سفر-عکس

از وقتی که ریحانه جانم تعطیل شده دیگه وقت نکردم بیام مطلبی برای دخترام بنویسم.واقعا مامانها همیشه کار دارند.بعد از تعطیلی مدرسه ها برای یک سفر چند روزه برنامه ریزی کردیم.از نهم خرداد حرکت کردیم به سمت شهر های شمالی.مقصد نهایی سرعین اردبیل بود.دو روزی تو راه بودیم.تفریحی تا سرعین رفتیم.مسیر را اینجوری رفتیم:رشت-بندر انزلی-آستارا-اردبیل-سرعین.ریحانه در طول راه از شهرها میپرسید که اسم این شهر چیه و خلاصه کلی سوال.پنج روزی در سفر بودیم وخیلی خوش گذشت.به خصوص بچه ها لب دریا با ماسه بازی و آب بازی خیلی خوش گذروندند.البته ریحانه و یگانه  من علاقه زیادی به ماسه بازی دارند و تمام سر و رویشان وحتی توی گوششون ماسه میره.حالا چند تا از عکسهاشو...
12 مرداد 1393

از شیر گرفتن یگانه و شیرین زبونی

روزهایی که در گیر درس و مدرسه ریحانه بودم مسئله دیگری که داشتم از شیر گرفتن یگانه بود.از بعد از عید تصمیم داشتم که یگانه را از شیر بگیرم اما خیلی وابسته هست و هر کاری میکردم که بهش شیر ندهم نمیشد.خلاصه رفتم کلی خوراکی خریدم مثل پف فیل-گندمک و سعی کردم تا جایی که میشه خوراکیهای نسبتا مفید باشه.خلاصه تا میگفت ممه یه خوراکی میذاشتم جلوش.خوش به حال ریحانه هم شده بود.چیزهایی که ممنوع کرده بودم فعلا مجاز بود و میخورد.فعلا در طول روز خیلی کم میخوره.اما وقت خواب چه خواب بعد از ظهرش چه شب حتما باید بخوره تا بخوابه.حالا موندم چه جوری شبها رو ازش بگیرم.داروی صبر زرد رو که خیلی در موردش شنیدم تهیه کردم اما نمیدونم چرا دلم نمیاد بهش بدم .میترسم بچم اذ...
5 خرداد 1393

پایان کلاس اول ریحانه

چند روزی هست که ریحانه تعطیل شده و احساس راحتی میکنیم.دیگه شب برای آماده کردن شام عجله ندارم.ریحانه تا ساعت یازده شب بیداره و صبح تا نه میخوابه.خودم هم بیشتر میخوابم و راحتترم.این چند وقته من بیشتر احساس خستگی میکردم.حتی خونه مادرم خیلی کم رفتم.آخر سال مدرسه براشون جشن الفبا گرفتند.بچه ها خیلی خوششون اومده بود و کلی بهشون خوش گذشته بود.کیک به شکل کتاب براشون گرفته بودند و پذیرایی میوه و بستنی داشتند.هدیه هم بهشون دادند.ریحانه هم یک شعر دکلمه کرد که قبلا توی خونه با هم کار کرده بودیم.ازشون فیلم برداری کردند که گفتند روز کارنامه CDفیلم رو میدهند(فردا قراره برم کارنامه را بگیرم)یک عکس خشگل تکی هم با لباس فارغ التحصیلی انداخته بودند که روز جشن...
5 خرداد 1393