ریحانهریحانه، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

ریحانه و یگانه دخترای مامان

تولد یگانه

1393/5/12 17:27
نویسنده : فرشته
207 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز پیش تولد یگانه بود.یک تولد کوچیک چهار نفری خودمون گرفتیم.براش تزیین هم کردیم.کیک

گرفتیم و خیلی خودمونی جشن گرفتیم.چون تولد هر دو تا دخترا تقریبا نزدیک هم شده میخوام تولدشون

رو با هم بگیرم.یک سال در سالروز تولد یگانه یک سال درسالروز تولد ریحانه.به همین دلیل انشاالله

در21 شهریور(سالروزتولد ریحانه) یک جشن مفصل براشون میگیریم.

دیگه نمیتونم نوشتن رو ادامه بدم چون یگانه تو بغلم نشسته و نمیذاره راحت تایپ کنم.فکر کنم خوابش

میاد و از اینکه من دو ساعتی میشه پای کامپیتر نشستم کلافه شده.البته این دو ساعت هم وبلاگشون رو

با اعمال شاقه به روز کردم.خدا میدونه دوباره کی بیام تو وبلاگشون ومطلب بنویسم.وقت نمیکنم.یعنی

نمیذارن این وروجکها.وقتی میام پای کامپیوتر توی اتاقم بچه ها میان دنبال من و مرتب دور میز

کامپیوتر میچرخند و بازی میکنند.به ریحانه میگم مگه اینجا حاجت میدن که دخیل بستید اینجا.میخنده

غش غش ازحرف من و میگه مامان چقدر حرفای با مزه میزنی!!!

یگانه جان عزیز مامان عمرم نفسم دو سالت تموم شد و من باورم نمیشه.با اینکه بعضی  روزهای بچه

داری سخت میگذره اما وقتی میگذره مامانها احساس میکنند چقدر سریع و زود گذشت.حالا وارد سه

سال میشی و من هم خیلی خوشحالم هم اینکه نمیدونم چرا دلم میگیره.دارید بزرگ میشید.انگار همین

دیروز بودکه بدنیا اومدی.توی بیمارستان بعد از اینکه از بیهوشی کمی به خودم اومدم با همون حالت

رخوت و کرختی که داشتم فهمیدم که تو هم صحیح و سالم بدنیا اومدی با آهی سرشار از درد و تشکر

از خدا گفتم "خدایا شکرت".مامان جان تو رو سزارین بدنیا آوردم.خیلی درد داشتم و سخت بود.

بزرگ کردنت هم سخت بود.بعد از این هم سختیهایی هست اما در مقابل این سختیها هیچی نمیخوام 

جز خوشبختی تو و ریحانه جانم.مهمترین نگرانی مامانها بچه هاشون هستند.نگران درس بچه ها نگران

آینده بچه ها نگران سلامت بچه ها نگران خیلی چیزهای دیگه.مهمترین نگرانی من تربیت شما دوتا 

دخترای گلم هست.سعی ام رو میکنم.مطالعه میکنم.اونقدری که میتونم.اگر گاهی بهتون سخت میگیرم

یا حتی بی توجهی میکنم(به مصلحتتون)برای تربیتتون این کارها رو میکنم.ولی از اونجایی که من هم 

یک انسانم و کامل نیستم نمیتونم بی نقص شما رو تربیت کنم.شما هم نیازی نیست بی عیب و نقص 

باشید.ما معصوم نیستیم.همینطوری خودتون رو دوست داشته باشید.ولی دخترای گلم هر جا که فهمیدید

عیبی دارید اشتباهی دارید درجا نزنید.خودتون رو بالا بکشید.خودتون رو تربیت کنید. عیبتون رو

برطرف کنید.اگر هم فهمیدید این عیبتون از کوتاهی های مامان درتربیت شما بوده مامانی رو ببخشید و

بدونید که عاشقتونم و توانم همینقدر بوده.هنوز خیلی موند تا این حرفها رو بفهمید اما نوشتم به این امید

که یه روزی که بزرگ شده بودید بخونید و درک کنید.

 میمیرم براتون عزیزای دلم.

 

 

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)